لزوم حرکت به سمت کاربست علوم رایانه‌ای

در حال حاضر، گستره‌ی اطلاعات و دانش‌هایی که در زمینه‌ی علوم اسلامی و انسانی رخ داده است، آنچنان گسترش یافته است که صرف اطلاع‌یافتن از تمامی آن‌ها، به سال‌های زیادی مطالعه و پژوهش در کتب نیاز دارد و به تبع آن فرآیند نظریه‌پردازی و تولید دانش جدید دیرتر محقق می‌شود.

از یک سو تجمیع مجموعه‌ی دانشی که از منابع مختلف به دست آورده‌ایم و جلوگیری از فرسایش آن توسط گذر زمان، نیازمند تلاش‌های بسیاری است. از دیرباز، تدریس و مباحثه نقش خطیر تثبیت دانش را در حوزه‌های علمیه ایفا کرده‌اند و می‌کنند که با توجه به گسترش دامنه‌ی اطلاعات در علوم اسلامی و انسانی، تثبیت دانش کسب شده و جلوگیری از فراموشی آن سخت‌تر شده است.

از دیگر سو، در موارد متعددی نگاه یا مبانی یک فقیه یا پژوهشگر، در طول دوران تفقه و پژوهش خود ممکن است دست‌خوش تغییر شود. کشف تمام لازمه‌ها و تغییراتی که در پس تغییر اولیه حاصل می‌شود، اگر نگوییم غیر ممکن است، دست‌کم بسیار پرهزینه است. تغییر نظر مرحوم آقای خوئی در مورد وثاقت روات کامل الزیارات و پیامدها و تبدل‌های ناشی از این تغییر نظر، تنها نمونه‌ای از تغییر مبانی یک فقیه است که ممکن است در طول دوران تفقه وی رخ دهد. به علاوه، لازم به ذکر است که نمونه‌ای که ذکر شد تنها یک مثال در علم رجال است و پیامدهای این قبیل تغییر مبانی در علم رجال با روشنی و وضوح بیشتری نسبت به دیگر علوم حوزوی مانند فقه و اصول قابل پیگیری است؛ نکته اینجاست که گاهی ممکن است لوازم یک مبنی، آنچنان در ذهن رسوخ کند که حتی اگر از اساس آن مبنا کنار  گذاشته شود، شخص هم‌چنان به لوازم آن مبنا پایبند بماند.

عدم التفات همه جانبه به لوازم یک گزاره، دیگر حقیقتی است که ما را به سمت بهره‌گیری بیشتر از فناوری رهنمون می‌کند. کشف لوازم یک مبنا و علی الخصوص لوازم فاسد آن مبنا در زمان کمتر و دقت بالاتر گاهی ممکن است سال‌های زیادی جنبش علمی را پیش بیندازد. به عنوان مثال، سال‌ها در فضای اصول، مصلحت و مفسده تنها در مجعول مطرح بود و به برخی از آیاتی که به روشنی به وجود مصلحت و مفسده در جعل اشاره می‌کردند توجهی نمی‌شد. هم‌چنین مکرر دیده می‌شود که برخی از بزرگان در بحث مبانی اصولی و یا فلسفی به مبنایی قائل می‌شوند که در فضای فقه یا حدیث و ... ناخواسته به آن پایبند نیستند و نداشتن ارتباطی محکم بین مبانی و مصادیق، ساختارهای علم را تضعیف می‌کند.

تجمیع خودکار مویدها و مضعف‌ها، جست‌وجوهای دقیق و عمیق معنایی (غیر لفظی)، انجام تحقیق‌های آماری نسبت به واژگان، نسخه‌ها، فضای صدور و ...، تدوین نگاشته‌های هوشمند پیرامون یک موضوع و ... دیگر مواردی هستند که جای خالی آن‌ها در یک پژوهش اجتهادی احساس می‌شود.

در زمینه‌ی تعاملات اجتماعی و حرکت‌های جمعی در فرآیند تولید علوم اسلامی نیز کاربست علوم رایانه‌ای ضروری می‌نماید. روشن است که فاصله‌ی پژوهش فردی نسبت به پژوهش گروهی و پژوهش گروهی نسبت به پژوهش شبکه‌ای آنچنان زیاد است که حتی یک لحظه تاخیر در حرکت به سمت پژوهش شبکه‌ای نیز خسران بزرگی است. افزون بر این، به کمک فناوری متکی بر هوش مصنوعی در گام گام مراحل پژوهش، آموزش و تبلیغ می‌توان سهولت، دقت و بهره‌ی فرآیندها را بسیار رشد داد.

متاسفانه در حال حاضر موسسات و گروه‌های متنوع علوم اسلامی و حوزوی، در جزیره‌های جدای از هم و بدون اطلاع کافی از فعالیت‌های یکدیگر مشغول فعالیت هستند و طبیعی است که در چنین شرایطی فعالیت‌های موازی و تکراری فراوانی انجام می‌شود و از ظرفیت هم‌افزایی استفاده نمی‌شود. هوش مصنوعی با ایجاد ساختار مناسبی برای اطلاعات خام و پراکنده، قدرت هم‌افزایی و رشد علم را افزایش داده و با ابزارهای مشابه‌یابی و فهم متون با انواع زیرشاخه‌هایی که دارد توان حذف فعالیت‌های موازی در هر مرحله از تحقیق و توسعه علوم را دارا می باشد..